منوی اصلی
گاه نوشته هاى یک دانشجوى زبان
معلوم الحال
  • معلوم الحال پنجشنبه 31 خرداد 1397 09:45 ق.ظ نظرات ()
    از ۲۲ شهریور ۱۸۹۳
    تا ۲۹ خرداد ۱۳۹۷
    ۳ سال و ۹ ماه و ۷ روز 
    ۱۳۷۵ روز 
    با نام این دانشگاه زندگی کردم و با مردم این شهر ساختم!

    و حالا نقطه ته خط ...؟؟


    + علی رغم همه قول و قرارامون هیج کدوم از همکلاسی ها بعد از امتحان آخر حتی برای خداحافظی هم وانستادن، چه برسه به اینکه بعد از چهار سال یه بار همگی یه جا دور هم جمع شیم! 
    ++ چند روزی توی شهر دانشجویی میمونم. هنوز عکسایی هست که نگرفتم. و حرفایی که نزدم :(
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 31 خرداد 1397 09:49 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • معلوم الحال جمعه 14 خرداد 1395 11:00 ق.ظ نظرات ()
    مسئولین دانشگاه یکی از تمهیداتی که فراهم آوردن برای دانشجوها (البته از نظر خودشون) جایی هست به نام «سالن مطالعه». در این مکان شما مثلا باید درس بخونی! اما این قشر جویای علم و فهمیده همه کاری میکنن الا درس خوندن.
    - اول از همه بگم که پشت این سالن که بین دو تا بلوک A و B هستش دار و درخته و به طبع جایی مناسب عزیزان عاشق! یعنی جوری سلانه سلانه راه میرن و قربون صدقه طرف مقابلشون (پشت خط تشریف دارن البته! فکر نکنین خوابگاه ما از اون خبراست) میرن انگار دارن توی لاله زار قد میزنن! بدبختی بزرگ اینه که یه پنجره دراز اون ته سالن هست که عزیزان عدل میان همون جا پشت پنجره حرفاشون رو میزنن. یعنی آدم با حرفایی که اینا میزنن دم به دقیقه عُق میزنه! بس حرفاشون خز و چرته! مورد داشتیم طرف اینقدر عُق زده بچه ها مشکوک شدن نکنه طرف حا**مله ست (روم به دیوار البته!)  [نتیجه گیری  اخلاقی وسط این همه بی اخلاقی: پای دیش و بشقاب و ما***هواره -لعنه الله علیه- به خونه بچه های ما هنوز باز نشده و الحمدلله هنوز هم بچه های ما مشتری پر و پا قرص سریال های داخلی هستن! یه عده از این سریالای خانوادگی وطنی میبینن! یه عده شبکه چهار میبینن و بعدش راجع به استاد الهی قمشه ای بحث میکنن! یه عده دیگه هم هستن که زیست میخونن و در رابطه با مستند مارمولکای کرمانشاه شبکه مستند حرف میزنن! یه عده هم ...]
    - دومین مورد جلوی این سالن خراب شده هست! باز یه پنجره دراااااااااز (به مراتب درازتر از پنجره قبلی) که بچه ها از جلوش رد میشن برای اینکه برن نمازخونه (اینجا هم مجهز به اسپیلت هستش و بچه ها میرن درس میخونن) ، بلوک B، بلوک C، یا میرن شام بگیرن، یا دارن میرن دنبال پروژه های کارورزی شون! بدبختی اینجاست که از جلوی اینجا به مراتب آدمای بیشتر رد میشن. چهار تا هرهر و کرکر کنان رد میشن و فلان استادو مسخره میکنن! یکی داره میره شام بگیره و داره نعره میزنه جلااااااال وایسا من اومدم! سه  نفر یه آهنگ محلی گذاشتن بلند و دارن همراش میخونن! (آدم نمی دونه بخونه یا برقصه یا کله ش رو بکوبه به دیوار) از همه جالب تر اینه که بعضی وقتا گربه های خوابگاه قربون صدقه هم میرن یا بعضا گربه مادهِ جناب گربه نره رو صدا میکنه و از اونجایی که جناب گربه نره رفتن پی عیاشی و یللی تللی بچه ها جوابش رو میدن: - میوووو (با عشوه) - میوهوووووو (با خشونت؛ یکی از بچه ها) - مَووووووو (خیلی لطیف؛ یکی دیگه از بچه ها) ... [دیوونه خونه ست بخدا :( ]
    - حالا از سر و صداهای خارجی دو طرف دیوار فاکتور بگیریم باز یه عده آدم بیشعور هستن که همه درد و دلاشون رو میزارن و میان و توی سالن مطالعه برای هم تعریف میکنن! جکای جدیدی که براشون اومده رو بلند بلند میخونن! کلیپا و دابسمش های جدید رو پخش میکنن اونم با صدای بلند  و بعدش اداشون رو در میارن و با هم به اشتراک میزارن (share)، و یکی از اونور سالن میگه: «هیسسسسس !!!» از این سر سالن یکی جواب میده: «پیسسسسسسس» (پنچر میشه) از اونور یکی دیگه میاد میگه: «هُشششششش» ... و در آخر یه آدم بزرگوار و سبیل گلفت باید بگه: «ای بابااااااا» (با خشونت) تا آرامش برای مدتی در حدود ۵ دقیقه حکم فرما بشه!
    - بازیه مشکل داخلی دیگه اینه که یکی صندلیش رو میکشه عقب و «جیغغغغغغغ» صدا میده! سه نفر همزمان میگن: «نُچچچ» (کشدار خوانده شود؛ لطفا) دو نفر میگن: «اوفففففف» و سه چهار نفر هم هی صندلی هاشون رو جلو و عقب میکنن تا باز صدا بده و یه حالی به بقیه بچه ها بدن! 
    - مورد داخلی دیگه ای که داریم اینه که نمی دونم چرا همه گوشیاشون رو بر میدارن میارن توی سالن مطالعه! حالا دانشجوهای زبان دیکشنری لازم دارن! بقیه رشته ها چی؟ طرف صدای گوشیش رو هم نمیبنده و تَرَق توروق جواب اس ام اس میده و پی ام میده: «چطولی عجیجم؟!» «من اومدم سالن مطالعه دَلس بخونم» ... (گوشه ای از اس ام اس های عاشقانه مُراد، دانشجوی رشته آبیاری گیاهان دریایی، ۸ ساله از خوابگاه برادران) یه عده دیگه هم هستن تا میان لای کتابشون رو باز کنن گوشیشون زنگ میخوره. لامصبا جواب نمیدن تا برن بیرون از سالن و بعدش نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه به معاشقه میپردازن و به عیال مکرمه پشت خط میفرمایند عزیزم من ۲ پاراگراف درس خوندن خسته شدم و از اونور کلی قربون صدقشون میرن (اَه اَه اَه  )
    و این قصه سر دراز دارد ...

    حالا شما بگید! ناموسا با اینا میشه درس خوند؟ نمره ١٧ من شرف نداره به نمره ١٩ اون خانمی که زیر اسپیلت تو خونشون نشسته و مامانش هر نیم ساعت براش میوه پوست میکنه و میزاره دهنش و هر یک ساعت یه لیوان شربت به خوردش میده مبادا قندخون و فشارش بیفته! راه به راه هم کشمش و مویز و پسته و بادوم و گردو و چه و چه به خوردش میده که بخوره و درس بخونه!

    - توجهِ توأم با هشدار: مطالب فوق قابلیت اجرا به صورت stand up comedy یا ایستاده با طنز داشته و تمامی حقوق برای نگارنده محفوظ می باشد! کپی نکنید لطفاً! شاید فردا روزی ما جای امیرمهدی ژوله یا سجاد افشاریان رو گرفتیم! (آرزو که بر جوانان عیب نیست)
    شاید یه چند روزی نتونم بیام سر بزنم به وبلاگ و کامنتا رو تایید کنم اما اگه عمری باقی بود برمی گردم! معلوم برای تابستان شما برنامه ها دارد! (با صدای اون آقاهه که برای کانون تبلیغ میکنه و میگه آآآآییییی کنکوری ها) پاشین بیاین! به دوستا و فک و فامیلتونم بگین :)
    * برای موفقیت توی امتحانات شدیدا محتاج دعای شما عزیزان می باشم!
    البته خودم هم خوندم اما نه اونقدرا! آخه وقت درست حسابی نداشتیم!
    اوضاع سالن مطالعه هم که خودتون مشاهده کردین. پس فعلا .............

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 13 آذر 1399 04:14 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات